www.iiiWe.com » خانه‌ی نیما یوشیج و آدامس فرگوسن

 صفحه شخصی ندا سیستانی   
 
نام و نام خانوادگی: ندا سیستانی
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی معماری
شغل:  کارمند مهندسان مشاور
شماره نظام مهندسی:  198237645
تاریخ عضویت:  1390/11/26
 روزنوشت ها    
 

 خانه‌ی نیما یوشیج و آدامس فرگوسن بخش معماری

9

با کلیک بر روی تصویر، مطلبی دیگر، مرتبط با موضوع در دسترس شما خواهد بود.‌

«در اروپا، آخرین آدامس الکس فرگوسن کنار زمین فوتبال را در موزه نگه می‌دارند. در روسیه هفت خانه‌ی فرهنگی به نام آنتوان چخف، نمایشنامه‌نویس پرآوازه‌ی روس، حتی به واسطه‌ی اقامت‌های کوتاه‌مدت ثبت شده است و در ایران به گفته‌ی سیروس‌نیا، معاونت میراث فرهنگی تهران، به حکم دیوان عدالت اداری، خانه‌ی نیما از فهرست آثار ملی خارج شده است.»

به گزارش ایسنا، عصر ایران نوشت: «کشور درگیر خشکسالی نفس‌گیری است و تنها جمله‌ای که می‌توان گفت تا تسلی دل آتش گرفته دشت باشد، این است که

«قاصد روزان ابری
داروَگ
کی می‌رسد باران؟»

این روزها خانه نیما ابری است. این خلاصه آن چیزی است که بر اندام خوش‌خرام شعر امروز ایران رخنه کرده، پوسیدگی، راه خوبی برای فراموشی است.

شانزده سال پیش بی این که خبری از مالک و ... باشد، محل اقامت نیما در دوران تهران‌‌نشینی‌اش ثبت شد. آن هم بر اساس یک روال معمول و عادی ثبت ملی آثار فرهنگی و تاریخی اما به یک باره همه چیز غیر معمول و غیر عادی شد. به گفته سیروس‌نیا، معاونت میراث فرهنگی تهران، به حکم دیوان عدالت اداری از خروج خانه نیما در فهرست آثار ملی خبر داد و گفت: تملک نیما بر این خانه به قطعیت نرسیده است. این قطعیت یک عدم قطعیت با خودش دارد .برای ثبت اولیه، احراز را بررسی نکرده‌اند. یعنی هیچ راهکاری نیست که شبیه خانه فروغ تخریب از پی نیاید و ساختمانی پنج طبقه نروید؟

نمی‌شود از لایحه قانونی خرید و تملک اراضی و املاک برای اجرای برنامه‌های عمومی، عمرانی و نظامی دولت، مصوب سال ۱۳۶۰ در خصوص حفظ آثار معنوی و فرهنگی کمک گرفت و اصلاحیه زد؟

حالا پای پویش هنرمندان، برای امضای یک نامه اعتراضی به رئیس‌جمهور به وسط آمده. انگار همیشه لازم است، امور با طومار و بیانیه و من بمیرم، تو بمیری، پیش برود تا تک‌نشانه‌های هویت ملی و فرهنگی از گزند فراموشی جان‌پناهی داشته باشد. در این نامه از نیما به عنوان فردوسی معاصر یاد کرده و نوشته‌اند: اگر زبان را برابرنهاد ذهن آدمی قلمداد کنیم، نیما از معماران ایران معاصر است.

البته بیراه نگفته‌اند، نیما از آن دسته آدم‌های کافه‌نشین و جایزه‌بگیر جشنواره‌های قارچ‌گونه این روزهای فرهنگ کشور نبود؛ از سر دست و پا کردن اسم و رسم پاک کن برداشته باشد به پاک کردن لابه‌لای غزل، این کمترین زخم زبان و حمله به ساحت نیمایی بود که هنوز هم می‌شود لابه‌لای انجمن‌های ادبی پیدا کرد.

این روزها استاد طوفان سریال مرد هزارچهره کم نیستند که اشتباهی در وادی فرهنگ هستند. اما نیما، ققنوس افسانه بود که از خاکستر شعر ایران برخواست و تنها راه ورود به قرن تازه را تغییر در ساحت زبان و فکر در حوزه اجتماعی می‌دانست. ما کمتر از انگشتان یک دست با قرن نو فاصله داریم و برای پاس داشت حداقلی نشانه‌های هویت ملی هیچ کاری نمی‌کنیم.

سنگ قبر هوشنگ گلشیری را شکستند و قبر حسین منزوی با همت چند جوان از وضع اسفناک بیرون می‌آید. اگر بنیادی مثل بنیاد محمد قهرمان و... هست از همت وراث است؛ وگرنه از رهگذار مدیران فرهنگی آبی گرم نمی‌شود که بخواهند آثار هنرمندان شاخص را نگهداری کنند.

در اروپا، آخرین آدامس الکس فرگوسن کنار زمین فوتبال را در موزه نگهداری می‌کنند. در روسیه هفت خانه فرهنگی به نام آنتوان چخف، نمایشنامه‌نویس شهیر روس، حتی به واسطه اقامت‌های کوتاه‌مدت ثبت شده است.

این گونه ثبت و نگهداری ما را بگذارید کنار خانه نویسندگان صاحب‌نامی که امروز خانه‌ها و وسایل‌شان را نگه داشته‌اند، برای این که الگوی مناسبی را معرفی کنند و می‌دانند تنها راه انرژی‌بخشی به جامعه از تعریف چیستی برای پشت‌گرمی است، نگه‌داری از خانه نویسندگانی چون شکسپیر، همینگوی، ویکتور هوگو، چارلز دیکنز، آگاتا کریستی، مارک تواین، ویرجینیا ولف و... بدون این که پای درخواست از رئیس‌جمهور کشورشان به میان آمده باشد طبق یک روال معمول ثبت و نگهداری شده است.

می‌گویند ایرانی‌ها مرده‌پرست هستند اما فقط در حد بر سر کوفتن و برپایی چند مراسم ختم، خبری از تأثیر حضور مداوم نام و فکر آدم‌های تأثیرگذار در زندگی افراد نیست. همین کشورهای همسایه به واسطه اقامت یا نگارش عربی کتب‌شان، ادعای مصادره و تبدیل به هویت دارند. آدم‌های مرده کم‌ضرر هستند. می‌شود پشت غیر قابل تغییر بودنشان پنهان شد و خیال راحت عکس گرفت.

نصب کاشی‌های ماندگار سر در خانه فرهیختگان این سرزمین اقدام شایسته ایست اما تا زنده ماندن آنها کارکرد دارد. بعد مالکیت دست به دست خواهد شد و رفته‌رفته از یاد خواهند رفت. این کاشی‌ها باید قابلیت تبدیل یک ملک به اثری ملی داشته باشد.

نیما به حق در سرعت‌بخشی به حوزه فکر نقش سترگی داشت و همان قدر که تنها زیست این روزها هم تنهاست و امید که رایزنی شورای شهر با مالکان، به ساخت برجی بر گسل بی‌وزن تهران ختم نشود که طاقت یک لرزه را نداشته باشد.»

با کلیک بر روی تصویر، مطلبی دیگر، مرتبط با موضوع در دسترس شما خواهد بود.‌

چرا خانه‌ی «نیما یوشیج» مهم است؟

کامیار عابدی با تاکید بر اهمیت خانه «نیما یوشیج»، خارج شدن خانه پدر شعر نو ایران از ثبت ملی را اسباب شرمساری و سرافکندگی می‌داند.

این پژوهشگر و منتقد ادبی در پی خارج شدن خانه نیما یوشیج از ثبت ملی، در یادداشتی که در اختیار ایسنا قرار داده نوشته است: نیما یوشیج که در سال ۱۲۷۶ (به روایت فرزندش: ۱۲۷۴) در یوشِ نورِ مازندران چشم به جهان گشود و در سال ۱۳۳۸ در تهران درگذشت، بی‌شک جریان‌سازترین شاعر ایران در عصر تجدد است. او از دوره نوجوانی در تهران زیست. البته در سال‌هایی از دو دهه ۱۳۱۰-۱۳۰۰ همراه همسرش، عالیه جهانگیر، در چند شهر شمال ایران، از آستارا تا بابل، به معلمی مشغول بود. اما گزاف نیست اگر گفته شود که بخش اعظم عمر این شاعر اندیشه‌مند در خانه‌اش در دزاشیبِ تهران گذشت.

- در این خانه بود که جریان اصلی و اساسی شعر نو در ایران در دو دهه ۱۳۳۰-۱۳۲۰ نُضج و هویت یافت.

- در این خانه بود که بسیاری از شاعران جوان مکتب نیمایی (مانند منوچهر شیبانی، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، اسماعیل شاهرودی، نصرت رحمانی، سهراب سپهری، امیرهوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، محمد زُهَری، حسن هنرمندی، مفتون امینی و دیگران) به دیدار نیما می‌شتافتند و از هم‌اندیشی با او بهره برمی‌گرفتند.

- این خانه یادگاری است از پُراهمیت‌ترین جریان شعریِ ایران در عصر تجدد. با قاطعیت می‌توان گفت که جریانی با این درجه از اهمیت هیچ‌گاه در این عصر تکرار نشده است.

- بی‌توجهی به این خانه از هنگام درگذشت نیما تا زمان ما در شأن ایران نیست.

- خانه نیما باید به عنوان خانه شاعران ایران تلقی، شناخته و بازسازی شود.

رفتارهای ما ایرانیان، چه ملت چه مسئولان، با نخبگان‌مان همواره اسبابِ مباهات نیست که در مواردی نه چندان اندک اسباب شرمساری و سرافکندگی است. «خارج شدن» خانه نیما از «ثبت ملی» یکی از این مواردِ نه چندان اندک است!

با کلیک بر روی تصویر، مطلبی دیگر، مرتبط با موضوع در دسترس شما خواهد بود.‌

خانه «نیما یوشیج» را نجات دهیم

هشدارها برای جلوگیری از تخریب خانه نیما یوشیج، پدر شعر نو ایران، در پی خارج شدن آن از ثبت ملی ادامه دارد.

محمد عظیمی، نیماپژوه و فعال میراث فرهنگی، در یادداشت ارسالی‌اش به ایسنا با عنوان «امدادی ای رفیقان با من؛ خانه نیما یوشیج در تهران را از خطر تخریب نجات دهیم» نوشته است:

در حالی که یاد نیما یوشیج، پدر شعر نوین ایران، را به مناسبت پنجاه و هشتمین سالگرد خاموشی گرامی داشته‌ایم، دیوان عدالت اداری طی حکمی به‌تاریخ ۱۵ آبان‌ماه سال ۱۳۹۶ خانه شاعر در تهران را از فهرست آثار ملی ایران خارج کرده و خانه هر لحظه در خطر تخریب است. این خانه که در محله تجریش تهران (خیابان دزاشیب، خیابان فردوسی دیروز و خیابان رمضانی امروز، کوچه رهبری) واقع شده است در سال ۱۳۲۷ ساخته شده و دارای زیربنایی به مساحت ۱۸۰ مترمربع و عرصه ۶۸۰ مترمربع بوده و با معماری متداول منطقه شمیران و با سقف شیروانی ساخته شده است. ایوان آن دارای هشت ستون مدور و چهار اتاق تودرتو است و یک اتاق جداگانه، که اتاق شخصی نیما یوشیج بوده و در حیاط آن تعدادی درخت کهنسال وجود دارد.

متاسفانه سال‌ها پیش این خانه بدون توجه به ارزش فرهنگی آن توسط شراگیم یوشیج فروخته شده و علی‌رغم ادعای ایشان مبنی بر بخشیدن اموال و آثار این شاعر نوپرداز به ملت ایران، با فروش لوازم زندگی و دست‌نوشته‌های نیما همچنان خود را وارث پدر می‌دانند.

در پی سعی به تخریب مالک فعلی این خانه در سال ۱۳۸۰ و پیگیری زنده‌یاد دکتر سیمین دانشور که سال‌ها در نزدیکی خانه نیما زندگی می‌کرد، این مکان با شماره ۴۶۰۳ در فهرست آثار ملی ایران قرار گرفت. مالک خانه نیما برای بهره‌برداری خارج از ضوابط با طرح شکایت در دیوان عدالت اداری، اعلام داشته‌اند که هیچ سند و مدرکی در خصوص این‌که این خانه متعلق به نیما یوشیج است، وجود ندارد و خواستار خروج این خانه از فهرست آثار ملی کشور شده‌اند. دادگاه هم به رغمِ دفاعیات سازمان میراث فرهنگی و موارد مندرج در پرونده ثبتی و دیگر اسنادی که نشان می‌دهد این خانه، عملا خانه نیماست، متاسفانه به درخواستِ مالکان رای مثبت داده است. ده‌ها سند، گزارش تاریخی و عکس از این خانه که نشان دهنده زندگی نیما یوشیج در این مکان است وجود دارد و با تشخیص سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور، براساس شرف‌المکان بالمکین ارزش‌گذاری شده است. نزدیکترین نمونه در مورد ارزش فرهنگی این مکان، خانه زنده‌یاد جلال آل احمد و دکتر سیمین دانشور در کوچه مقابل این اثر است که در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده و در حال تبدیل شدن به موزه است.

با کلیک بر روی تصویر، مطلبی دیگر، مرتبط با موضوع در دسترس شما خواهد بود.‌

چگونه دیوان عدالت اداری براساس ده‌ها سند مکتوب و عکس‌های فراوان از آن خانه، با رای خود تعلق نیما به خانه را نادیده گرفته است؟ هرچند این احتمال هم وجود دارد که معاونت حقوقی سازمان میراث فرهنگی بدون مشورت و هماهنگی با کسانی که سال‌ها در حوزه نیماشناسی فعالیت می‌کنند، مدارک معتبری ارائه نکرده باشد. لذا اسناد و مدارکی را که دال بر حضور نیما یوشیج در این خانه باشد تقدیم سازمان میراث فرهنگی و دوستداران شعر و ادبیات نوین ایران می‌کنم تا موجب تجدیدنظر در رای صادره و اقدام سازمان میراث فرهنگی برای آزادسازی و ایجاد موزه شعر نوین ایران باشد.

در سالِ ۱۳۲۸ نیما قطعه زمینی را که در اراضیِ انتهای کوچه فردوسیِ تجریش خریده بود، ساخت و تا پایانِ عمر در این خانه کوچک که در اوایل از برق و آب لوله کشی نیز محروم بود، زندگی می‌کرد. در این خانه، نیما علاوه بر همه این محرومیت‌ها، گرفتارِ یک مشکلِ عمده شده بود که اغلب از آن شِکوِه می‌کرد. بدین سان که مالکِ زمین که آن را تفکیک کرده و به او فروخته بود، برای این قطعه، راه خروج نگذاشته بود و هر طرف درِ خانه را می‌گذاشتند، با یکی از قطعات مجاور مواجه می شد نه با یک کوچه یا شارعِ عام. بعدها که زنده‌یاد جلالِ آلِ احمد و خانمِ سیمینِ دانشور نیز در این ناحیه زمینی خریدند و خانه‌ای ساختند، همسایگان کمک و به ترتیبی این مشکل را حل کردند. در این خانه، برخلافِ منازلِ پیشینِ نیما، اتاقِ پذیرایی و کارِ او یک‌جا بود و هرکس پیش او می‌رفت، در همان اتاق او را می‌پذیرفت و در میانِ توده‌ای از کتاب‌های گوناگون و دست‌نوشته‌هایش، با او به گپ زدن می‌پرداخت. (دکتر انور خامه‌ای – کتاب چهار چهره - ص ۵۸)

مفتون امینی در گفت‌وگو با خبرگزاری ایسنا: «خانه نیما در دزاشیب بود، برف هم باریده بود، ساعت ۱۰ صبح یکی از روزهای دی‌ماه ۱۳۳۳ بود، سگ‌ها پارس می‌کردند. آن مکان هنوز مسکونی نشده بود، به ما گفته بودند اگر در را خانم جهانگیر (همسر نیما) باز کند، ممکن است موفق نشوید نیما را ببینید، خوشبختانه خود نیما در را باز کرد، خانمش به شهر رفته بود و تا چند روز برنمی‌گشت.»

با کلیک بر روی تصویر، مطلبی دیگر، مرتبط با موضوع در دسترس شما خواهد بود.‌

۱۶ فروردین ۱۳۳۴- به بهمنِ محصّص نقّاشباشیِ عزیز: «تقریباً در تمامِ این چندین ماه، که از مفارقتِ شما با من می‌گذرد (و شما چندین بار، مِثلِ برگردان‌هایی که شعرا و نوازندگان دارند، در نامه‌تان به آن یادآور شده‌اید)، من همین حالت‌های نازنین را داشته‌ام. در همان شمیران و در همان خانه کوچکِ مُشجَّر که وِرنه، آن را باغ اسم می‌بَرَد. ولی بیش از این نباید بنویسم. تجریش - نیما یوشیج.» (مجموعه کامل نامه‌های نیما یوشیج- طاهباز، سیروس، مجموعه نامه‌های نیما یوشیج، تهران، انتشارات علم، ۱۳۷۶، چاپ سوم. ص ۶۸۱)

جلال آل احمد: «بعد انشعاب از آن حزب پیش آمد و «مجله‌ مردم» رها شد و دیگر او را ندیدم تا به خانه شمیران رفتند. شاید در حدودِ سال ۲۹ و ۳۰ که یکی دو بار با زنم، سراغشان رفتیم. همان نزدیکی‌های خانه آن‌ها تکّه زمینی وقفی از وزارت فرهنگ گرفته بودیم و خیال داشتیم لانه‌ای بسازیم. راستش اگر او در آن همسایگی نبود، آن لانه ساخته نمی‌شد و ما خانه فعلی را نداشتیم. این رفت و آمد بود و بود تا خانه ما ساخته شد و معاشرتِ همسایگان پیش آمد. محل هنوز بیابان بود و خانه‌ها درست از سینه خاک درآمده بودند و در چنان بیغوله‌ای، آشنایی غنیمتی بود. آن هم با نیما. ... از این به بعد ـ یعنی از سال ۱۳۳۲ به بعد ـ که همسایه او شده بودیم، پیرمرد را زیاد می‌دیدم. گاهی هر روز. در خانه‌هامان یا در راه. او کیفی بزرگ به دست داشت و به خرید می‌رفت یا برمی‌گشت. سلام و علیکی می‌کردیم و احوالی می‌پرسیدیم و من هیچ در این فکر نبودم که به زودی خواهد رسید روزی که او نباشد و تو باشی و بخواهی بنشینی خاطراتی از او گِرد بیاوری. ... گاهی هم سراغ همدیگر می‌رفتیم. تنها یا با اهل و عیال. گاهی دردِ دلی ـ گاهی مشورتی ـ از خودش یا از زنش. ... یا درباره خانه‌شان که تابستان اجاره بدهند یا نه، یا درباره نوبتِ آب که دیر می‌کرد و میراب که طمع‌کار بود، … و از این نوع دردسرها که در یک محله تازه‌ساز برای همه هست.» (ارزیابی شتابزده، جلال آل احمد، انتشارات رواق، اسفندماه ۱۳۵۷، صفحه ۳۸ تا ۵۲)

«امروز اخوان (امید) پیشِ من آمد. مجله‌های خود را آورد. در راهِ هنر اسم دارد. از من حمایت کرده است. ... او یادداشت‌هایی کرد و رفت. ... در همین روز، من هم گرفتارِ آشپزخانه و بچه‌داری بودم و هم گرفتارِ مهندس شهرداری که آمده بود. یک خانه محقّر ساختم و بالاخره به زنم بخشیدم. در سرِ دیوارِ آن هنوز مرافعه است و می‌خواهند درِ خانه را مسدود کنند. ۴ تیرماه ۱۳۳۴» (برگزیده آثار نیماـ نثر به انضمام یادداشت‌های روزانه- طاهباز، سیروس، یوشیج، برگزیده آثار نیما (نثر)، تهران، انتشارات بزرگمهر، ۱۳۶۹، چاپ اول – ص ۲۴۷)

با کلیک بر روی تصویر، مطلبی دیگر، مرتبط با موضوع در دسترس شما خواهد بود.‌

«مرافعه در سرِ دیوار خانه داریم. بنّاییِ حوض هم هست. وقتِ من بسیار عاطل و باطل می‌گذرد. ۵ تیرماه ۱۳۳۴- (برگزیده آثار نیماـ نثر به انضمام یادداشت‌های روزانه- طاهباز، سیروس، یوشیج، برگزیده آثار نیما (نثر)، تهران، انتشارات بزرگمهر، ۱۳۶۹، چاپ اول – ص ۲۴۸)

مهدی اخوان ثالث: «... تو کوچه فردوسی که خانه نیما انتهایش بود و آل احمد نیز آن‌جا بود، رفتم خانه‌اش.» (گفت‌وگو با شاملو، دولت‌آبادی و اخوان ثالث - محمد محمدعلی – نشر قطره – ۱۳۷۲ – ص ۱۷۷)

یادبود نیما یوشیج در دانشکده هنرهای زیبا - ۱۷ بهمن ۴۷ از طرف کانون نویسندگان ایران - ماحصلِ سخنانی که آل احمد در جوابِ سوالِ حضّار و دانشجویانِ مجلس گفت چنین بود: ... در زندگیِ خصوصی، من همیشه نیما را به صورت گاندی می‌دیدم. به علتِ وجودِ او بود که من و عیالم رفتیم آن بالا، شمیران، و خانه‌دار شدیم. اگر نیما آن‌جا زندگی نمی کرد، شاید ما هم الان آن‌جا نبودیم. (مجله آرش – شماره ۱۹ مهر ۱۳۵۷ )

سیمین دانشور: می‌دانید نیما همسایه ما بود. اساساً ما به خاطرِ نیما و همجواری با او، این خانه را ساختیم (یعنی جلال ساخت). برای عالیه خانم، همسر نیما، سخت بود که هر شب دورِ نیما جمع بشوند و او هم بخواهد پذیرایی کند. به همین جهت نیما به خانه ما می‌آمد. ... من وقتی که خانمِ نیما را با آن همه گرفتاری و درگیری می‌دیدم، دلم خون می‌شد. او ناچار بود سَحَر پا شود، غذا درست کند، برای ظهرِ نیما و خودش و شراگیم (پسرشان). توی برفِ زمستانی، قابلمه غذا در دست، از تجریش بچه را تا مدرسه سَن لویی برساند و بعد برود بانک ملی، کار و تأمینِ معاش کند. عصر خریدِ خانه را بکند و بچه را از مدرسه بیاورد و با وسایلِ نقلیه محدودِ آن وقت‌ها، خود را از شهر به تجریش برساند و تازه شامِ شب فراهم کند.» (هنر و ادبیات امروز (گفت و شنودی با پرویز ناتل خانلری و سیمین دانشور) - ناصر حریری – کتابسرای بابل – ۱۳۶۶ – ص ۴۸)

«امشب، شب جمعه به منزل آل احمد رفتم بعد از مدت‌ها که همسایه بودیم. آل احمد خبر داد عکس رنگین مرا در پشت جلد مجله خوشه که باعث بر افتخارات من است، در میان ملتی که مرا با تنگدستی نگه داشت و من با خرج خودم نمردم. جمعه شب گویا - اول خرداد ۱۳۳۶» (یادداشت‌های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، ۱۳۸۷، چاپ اول، ص ۲۵۶)

با کلیک بر روی تصویر، مطلبی دیگر، مرتبط با موضوع در دسترس شما خواهد بود.‌

خانه مسکونی ما در حالی که سالی سه ماه در تهران نباشیم، خانه ییلاقی است. معتضدی امشب می‌گفت سالی سه چهار هزار تومان، چهار اطاق ییلاقی در شمیران کرایه دارد. به دست هم نمی‌آید. در اواخر اردیبهشت هستیم. من که اطلاعی از این امور ندارم. شب ۲۹ اردیبهشت ۱۳۳۵ – (یادداشت‌های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، ۱۳۸۷، چاپ اول، ص ۲۴۷)

شهریار می‌گوید: «آن‌قدر با هم اخت شده بودیم که اغلب هر روز همدیگر را می‌دیدیم تا این‌که از تهران به شمیران رفت و آن‌جا ساکن شد. راهمان دور شد، اما باز اغلب یکدیگر را می‌دیدیم. ۱۳۳۷» (یادداشت‌های روزانه نیما یوشیج – شراگیم یوشیج، تهران، مروارید، ۱۳۸۷، چاپ اول، ص ۳۳۶)

فریدون مشیری: «من از همان جوانی با نیما که پدرِ شعرِ نو خوانده می‌شد، آشنا بودم. چندین بار به خانه‌اش، انتهای جاده قدیمِ شمیران، کوچه فردوسی رفته بودم. (شعر شفادهنده روان است، و هم بیدار کننده وجدان. گفت‌وگو با فریدون مشیری توسط شاهرخ تویسرکانی - مجله دنیای سخن / شماره ۸۵ / اردیبهشت و خرداد ۱۳۷۸ / ص ۲۲- ۲۸)

در زمان مدیریت جناب آقای پازوکی مدیر وقت میراث فرهنگی تهران با شهرداری منطقه یک در این مورد مذاکراتی انجام شده و حتی جناب آقای رسول خادم ، رئیس وقت کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر تهران، پیگیر امور بوده‌اند. اینجانب نیز در مذاکره‌ای که با جناب آقای مسجدجامعی در مورد خانه نیما داشته‌ام پیگیری‌هایی کرده و طی نامه‌های فراوانی که به ریاست جمهوری و مدیران وقت سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور نوشته‌ام، از اهمیت این خانه که می‌تواند خانه – موزه شعر نوین ایران، گفته‌ام و درخواست آزادسازی و اقدام شایسته نسبت به این مکان ارزشمند را کرده‌ام.

امروز هم با توجه به مدیریت جناب آقای دکتر نجفی، شهردار تهران و حضور آقایان احمد مسجدجامعی و دکتر حجت و خلیل‌آبادی به عنوان رئیس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران که از اهالی فرهنگ، ادب و متولیان میراث فرهنگی کشور بوده‌اند، شایسته نخواهد بود تا این بنا از فهرست آثار ملی ایران خارج و تخریب شود. طی روزهای اخیر هم با ارسال نامه به مدیران ارشد و مسئولانی که می‌توانند در حفظ و نگهداری این مکان ارزشمند نقش داشته باشند، گزارشی مربوط به این خانه و ضرورت حفظ و نگهداری آن نوشته شد. امیدواریم فرزندان معنوی نیما و دوستداران شعر امروز نسبت به حفظ خانه نیما و ضرورت بازسازی آن در جهت ایجاد خانه-موزه شعر نوین ایران و تبدیل خیابان دزاشیب به قطب فرهنگی شعر و ادبیات نوین ایران همت کنند.

با کلیک بر روی هر یک از عکس‌های این روزنوشت، مطلبی دیگر، مرتبط با موضوع در دسترس شما خواهد بود.

برگرفته از :

ـ ایسنا (۱)
ـ ایسنا (۲)
ـ ایسنا (۳)

دوشنبه 25 دی 1396 ساعت 16:54  
 نظرات    
 
مهرداد میاندوآبی 08:47 سه شنبه 26 دی 1396
0
 مهرداد میاندوآبی
واقعا تاسف داره این بی حرمتی به مفاخر و مشاهیر کشور
اونم به خاطر مطامع مادی و انگیزه های سودجویانه